برکه کاشی

ساخت وبلاگ
نتونستم امروز روزه بگیرم  ساعت رو اشتباهی کوککرده بودم ، فک میکردم امروز دوشنبه است  خواستم بی سحری بگیرم دیدم دیروز ازمایش خون دادم ، از ناهارم تا اخر شب فقط چایی خوردم و هندوانه  نه که نمیشد ولی سخت بود  مامانم ناهار کتلت درست کرده  کتلت دوست ندارم ولی کتلتای مامانمو میخورم خصوصن که کنارش همیشه سا برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 14 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 0:43

اون روز از کنار همه رد شدم ، کت و شلوار و ریش و ... خیلی رسمی ، دلم گرفت ، اصن دوست ندلشتم ، رویای منم نبود  رفتم طبقه چهاردهم ...  کنار اینه خودمو نگاه کردم ، اصلن برای مصاحبه تیپ خوبی نبود ، ی کوله پشتی با ی خرس اویزون ، مقنعه روی هوا و خسته !  رفتم پیش واسطه و اون منو برد جایی که باید میرفتم ، ال برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 0:43

باران آواز ماست وقتی از دلتنگی های بی امان لبریزیم... فکر کردم خواب میبینم  ییعنی ممگنه بارون باشه؟ خودش بود انگار! ببه شوق بارون بلند شدم و رفتم تو حیاط باورم نمیشه  بارون میاد چه بارونی  با ی آسمون  گرفته  بوی نم و بوی بارون همه حیاط رو پر کرده  ی ذره زیر بارون موندم  با اینکه موهامو سشوار کشیده ب برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 14:37

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 14:37

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 14:37

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 14:37

امروز به معنای واقعی بهاره  عین خودم صد در صد بهاری منم اینجوری ام ... وسط رگبار و رعد و برق ناگهان افتابی میشم و بالعکس  اعتراف میکنم این اخلاق بهاری اخلاق خوبی نیست اما عمقم ثابته  همش بارو ، همش ابر خیلی خوبه ، کاش میرفتیم بیرون  دلم میخواست انگشتمو میذاشتم روی نقطه زمین و نگهش میداشتم و میگفتم ه برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 14:37

مرگبار تریـــن جــدال،

جدالِ میان "دلتنگے"

و "غـــــرور" استـــــ"

"وقتے ٭دلتنگے آزارت میـدهـــد"

امّـــــا...

٭غرورت دیگر

ناے شڪستن ندارد..

  نوشته شده در  شنبه ششم خرداد ۱۳۹۶ساعت 0:3  توسط ترنج   | 
برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 148 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 14:37

مروز نشد روزه بگیرم صدبار به برادرم تذکردادم زرشک پلو مرغ منو نخوری ، ساعت کوک کردم که سحر بیدارشم ، اما نشد ...  فوتبال نگاه کردیم و خسته شدیم و بعد صبح که بلند شدم دیدم پنج ونیمه  به جای یکشنبه  واسه دوشنبه ساعت کوک کرده بودم!  از عصر دیروز فقط چند قاچ هندوانه و چایی خورده بودم  میشد بی سحری روزه برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 14:37

من بودم و تب و چند  روزوقت که فکر کنم ....  انگاریکی ناخواسته مجبورم کرده بود viewبگیرم واز خودم ی سوالایی بپرسم ... با اینکه همه سهم من از غرب ایران  سالی یکماه اقامت در خونه  پدربزرگ بود تو روزای گرم تابستون که اونم سالهاست برچیده شده اما من خونم با ادمای اون طرف میجوشه ، فرقی نمیکنه لر باشن یا کر برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 33 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 20:39

روزای بعد نسیم پاپی ام شد : یالا بگو درکه ، دربند یا فرحزاد  هیچکدوم ... مریم ناراحت میشد و میگفت چرا اخه اینقدر رو میدی بهش، ی بار جدی بگو نه ! اما من نمیتونستم ، دلم نمیخواست ناراحت بشه  اما ناگهان دیگه نیومد و با لب و لوچه اویزون نگاهم میکرد  گذاشتم به حساب اینکه خسته شده و مریم هم مرتب می گفت بف برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 17 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 20:39

معنولا موقع برگشت راهمو دور میکردم ، تا ی کم بیشتر پیاده بریم  اون روز رفتیم بستنی خوردیم ، بچه ها از همون جا سوار اتوبوس شدن و رفتن خوابگاه ، تنها که شدم  ی اقایی اومد کنارم و گفت سلام   بند دلم پاره شد ، نگاش کردم،  گفت ببخشید شناختی ؟  با اضطراب گفتم نه ، گفت دوست محمد اقا !  چشمام گرد شد ، کدوم برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 26 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 20:39

وقتی با دختر عمه هام بازی می کردیم  اونا تور عروسی مامانشونو می اوردن ونوبتی عروس میشدیم ، دختر عمه بزرگه برگ سبز میچسبوند پشت چشام که ینی سایه ست ، و برگ گل  سرخ روی لبام که یعنی رژ زدم ، دستکش سفید و بعد تورررر اما من چشمم گوشه حیاط بود که پسر عمه  دوچرخه ش رو بذاره برم سراغش وسط بازی تو اوج کل کش برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 38 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 20:39

ما رو استادامون اسم میداشتیم ،به دکتر لویی می گفتیم لولو و به دکتر جغتایی میگفتیم دکتر جغی ، من اما اسم کو چیکش رو میگفتم :ممد تقی  بعدها همه میگفتن و براشون عجیب بود که هیچ استادی بی واکنش به من نبود ، تعداد کمیشون باهام لج بودن در حد لالیگا  لولو همیشه به اسمم که می رسید می گفت خانوم ... خانوم ، م برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 18 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 20:39

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 22 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 20:39

نزدیکای اخر کلاس جغی بود که رسیدم   در رو که باز کردم همه زدن زیر خنده   افتاب سوزونده بودم ، جغی ام لبخند زد ، قشنگ معلوم بود چه غلطی میکردم ، خاکی شده بودم   جعی با سر اشاره کرد که بشینم   نشستم همون جلو نزدیکای خودش ، کتابشو بست و گفت خب   با همون لبخند اشاره کرد برم بالا ، رفتم کنار مولاژ... گفت برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 26 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 20:39

برای من خوب نبود که از کلاسم بزنم و برم با یکی حرف بزنم ، نمیدونم اصن چرا برگشتم ، طمع حضور و غیاب و اینکه جغی اذیت نمیکرد باعث شد برم   من تو ی دنیا احساسات متناقض گیر افتادم   مریم زنگ زد، انگار داستان هزار و یکشب تعریف میکردم  گفت ولش کن ، اصلنم دیگه بهش فکر نکن ، چه اعتماد به نفسی داره  مامانم ا برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 39 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 20:39

بعدها کمتر با دوستام رفتم ، تنهاتر ! برای اینکه قرار بود جواب بگیره ازم  اومد و گرفت اما قانع نشد  گفت دوباره فکر کن   دوباره فکر کردم امکانش نبود ، شاید اگه الان بود و با این تفکرات امکانش بود ولی اون موقع با اون حد بچگی  قدرت نداشتم به اون شرایط محیطی غلبه کنم و شاید اگر هم وارداون شرایط میشدم ی ح برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 28 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 20:39

باید میدادم حجت اشرف زاده  ی دوباره شاهکار واسه این بخونه  بهش گفته بودم سوغاتی نیار فقط عطر  رفته ی عطری اورده که خودش  دوست داشته یونیک  تا ته حلقم مزه عطر میده  و سرمه ...  از ظهر سه بار شستمش هنوز تا دم گردنم سیاهه  و بدتر ازاون کلی حناهای مختلف با شابلون  گفتم این چیه ، فوری ی شابلون گذاشت و از برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 11 تاريخ : جمعه 5 خرداد 1396 ساعت: 20:39